هیرادهیراد، تا این لحظه: 9 سال و 9 ماه و 4 روز سن داره

عشق مامان و بابا

بدون عنوان

سلام گل پسرم امشب شما 4 ماهه و سه روزتونه اسباب کشی کردیم  و اومدیم تو خونه خودمون این شبا خیلی خستمه همش مهمان داریم بخاطر همین وقت نمیکنم بیام به وبلاگت گل پسرم بزرگ شده مرد شده آقا شده الهی قربونش برم که چقدرم شکمو بمیره مامانت که شیرش کمه و سیر نمیشی
7 آذر 1393

پسربلا

سلام پسرم امروز شما سه ماهه شدید چند شبه خیلی داری اذیتم میکنی خیلی ناآروم شدی نمیدونم چرا، ولی شما با پستونک آروم میشوید  فکر کنم پستونک میخواهی الهی قربونت برم سه ماهگیت مبارک ...
4 آبان 1393

تولد آبتین

سلام هیرادی مامان دیشب  تولد آبتین بود پسمل دایی عماد آبتین51روز ازشما کوچک تره شما دیشب لباس ملوان ها رو پوشیده بودید.بابا برات خریده،کلی بهت میومد و همه ذوقت میکردن،آخه پسمل من خوشگل ترین پسمل روی کره ی زمین هستش. ماشالله نمک نمک  
24 مهر 1393

یک شب صاف در بلوار البرز

سلام پسملی الان که دارم مینویسم تو روی پام خوابیدی و داری برام میخندی امروز بردیمت پیش دکتر کهن دکتر خوبه.مهربونه برای خس خس سینت خداروشکرگفت مشکلی نداری منم بعد کلی مکافات خوابوندمت شب بخیر عشقم
23 مهر 1393

شب تولدت

پسر گلم چهارم مرداد ساعت2 شب در بیمارستان حافظ به دنیا اومد خوشگل مامان بهترین هدیه خدا برای من وباباش بود وقتی دنیا اومدی گریه میکردی خانم دکتر عسکری شما رو پیش مامان آورد و صورتت رو گذاشت رو صورتم شما هم آروم شدید و دیگه گریه نکردید بابا همش بهم پیام میداد که امشب بهترین شب زندگیم بود و خیلی خوشحال بود فقط نگران حال من بود منم سعی کردم خیالش از بابت من  راحت بشه دوست نداشتم هیچ چیز از خوشحالیمون کم کنه فرشته ناز من دنیا اومد
22 مهر 1393

بدون عنوان

سلام پسر گلم امروز هیراد مامان دو ماه وبیست روزشه ببخشید که دیر شروع کردم واسه نوشتن خاطراتت ولی سعی میکنم جبران کنم مامان من قبل از باردادی برای شما یه وبلاگ ساخته بودم ولی متاسفانه نام کاربریش رو فراموش کردم از این به بعد با کمک عمه مرضیه کل خاطرات شیرینت رو مینویسیم  
22 مهر 1393
1